آریا..میوه عشق من و سعید

یه روز خوب با دوستان همسن خودت

پسر گلم ، مامان سمیرا از دوران بارداری با چند تا  مامان مهربون از طریق دنیای مجازی در ارتباط بوده و هست. شما نی نی های گل با هم به دنیا اومدید و بزرگ شدید . و ما همیشه در ارتباط با شما جوجه ها با هم تبادل نظر میکنیم و ازین نظر خیلی به هم کمک کردیم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم این ارتباط رو از حالت مجازی به واقعی در بیاریم. و با هماهنگی یکی از همین مامان های گل  روز پنج شنبه 15 مرداد در باشگاه کودک تماشا توی شهرک غرب دور هم جمع شدیم. البته خیلی از مامانها به دلیل مشغله ای که داشتن یا حتی چون تهرانی نیستن نتونستند بیان. و ما 4 تا مامان بودیم و 5 تا نی نی گل. چون یکی از مامانها 2 قلو داره. و شما ها دو ساعت تمام در کنار هم بازی ...
18 مرداد 1394

سخت ترین واکسن تا کنون

شازده کوچولوی من سلام. عزیز دلم شما 18 ماهه شدی و باید واکسن بزنی. درست یک روز بعد از اولین جلسه کلاس شنا، صبح شنبه 10 مرداد ، من و بابا سعید شما رو بردیم خانه بهداشت .این بار شما به ما اثبات کردی که دیگه بزرگ شدی. چون وقتی وارد محیط شدی فهمیدی که یه خبرایی هست و شروع کردی ب بی قراری کردن. و اون خانوم مهربون که همیشه واکسنهاتو میزنه اومد و سریع یه دونه به دست راست و یکی به پای راست تزریق کرد. گفت که ممکنه از دفعات قبل سختتر باشه و بیشتر اذیت بشه. و متاسفانه همون هم شد شما و قتی اومدی خونه خوابیدی. اما بعد از بیدار شدن لنگون لنگون راه میرفتی و نالان میگفتی درد ..درد ... انقدر راه رفتنت بامزه شده بود که نمیدونستم برای دردی که داری گری...
18 مرداد 1394

آریا شناگر کوچک

قند عسل مامان  سلام. با کلی پرس و جو  تونستیم جایی رو پیدا کنیم که برا کودک آموزش شنا داشته باشه. تا اینکه مجموعه ناوا در شهرک غرب رو یافتیم. علاقه شما به اب انقدر زیاده که گاهی فکر میکنم از منم بیشتر دوستش داری. یه روز مرداد ماهی من و شما با هم دیگه رفتیم و مجموعه ناوا رو پیدا کردیم. شما خیلی آروم و مثل یک شاهزاده خوشگل تو کارسیت نشستی تا مامان رانندگی کنه. تنها تایم خالی جمعه ها ساعت 2-3 بود ک همون رقبول کردیم. جمعه موعود فرا رسید و من و شما و مامان جون سه تایی با هم رفتیم استخر. شما پوشک ضد آب رو  به همراه مایو قشنگت  تن کردی و رفتیم کنار آب . شما با دیدن آب آنچنان هیجان زده شدی که داشتی خودتو از بغل من پرت...
17 مرداد 1394

آغاز تابستان و تفریحاتش

عشق من پسرم بالاخره امتحانای مامان تموم شد و تابستون اومد . هرچند که تا 20 تیر من امتحانام طول کشیداما ازین به بعد میخواهیم حسابی خوش بگذرونیم. بهتره به جای پرحرفی عکس بذارم.   یه روز خوب رو با دوستای مامان گذروندیم ک شما با دخترای خوشگلش بازی میکردی. نازنین زهرای گل دقیق از شما 6 ماه کوچکتره و حدود روز تولدش خونه ما بودن:     یه روز هم با مامان جون رفتیم پاساژ تیراژه ک شما طبق معمول شروع کردی به غر زدن که از پاساژ بریم بیرون ولی تا چشمت افتاد به وسایل بازی در سرزمین عجایب نظرت عوض شد و گفتی منو ببر شهربازی. خلاصه من و شما رفتیم سرزمین عجایب و حسابی خوش گذروندیم تا مامان جون هم با خیال راحت به خریدش برسه...
17 مرداد 1394
1